آرامش
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:44 صبح)
به بازار سیاه رفتم برای خریدن عشق , ولی در ابتدای ورودم روی کاغذ خواندم : در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند , به قیمت نابودی پاک بازان......
آه...
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:33 صبح)
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخه ام چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عشق
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:31 صبح)
مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم
چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفاکردن
مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
....
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:30 صبح)
از پشت پنجره بسته غرور به هر چه زیبا بود رنگ مرگ پاشیدم از حقیقت تلخ ترسیدم از دل پاک و یکرنگ ترسیدم از حماقت چشمان مست به دیدگان پر هراس لرزیدم قلبم از ندامت خاطره ای میاید که ذهن ها از آن خالیست از پشت پنجره بسته غرور به باور دیده های خویش خندیدم به موسیقی طپش های قلب گرم به قطره های باران مهر خندیدم به آب شدن شمع قلب خویش چه مغرورانه بالیدم
...
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:28 صبح)
به چشمی خیره شد شاید بیابد
نهانگاه امید و آرزو را
دریغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را....
قبل از آغاز هر پیکاری:
در هر جنگی هنگامی که هنوز پیکار آغاز نشده و خونی به زمین نریخته ، سپاهیان دو طرف متخاصم ابتدا متاثر می شوند، اما وقتی که اولین قطرات سرخ رنگ خوب به زمین ریخت ناگهان فضا را بوی خون فرا میگیرد و معمولاً بوی خون در شامه جنگجویان اثری وحشتناک دارد، چون آنها را شدیداً بر می انگیزد و طولی نمی کشد که منطق کشتن برای کشته نشدن در سرتاسر میدان کارزار حکمفرما میگردد و سربازانی را که تا دقایقی پیش متاثر به نظر می رسیدند مبدن به حیواناتی سبع و درنده می و خونخوار می سازد.
زیرا در این موقع از جنگ فقط یک منطق حکومت می کند و آن هم
کشتن برای کشته نشدن است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ