آرامش
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:44 صبح)
.jpg)
عزیزانم سلام
امیدوارم همتون خوب و خوش و سرحال و شاداب و سر زنده و... باشین.
ماجرای درست شدن این وبلاگ یه چیزی تو مایه های قصه ی حسین کُرد شبستری هست:
خیلی وقت بود که میخواستم یه وبلاگ درست کنم ولی هربار به یه دلیل مسخره نمی شد
راستش رو بخواین امروز هم پدرم در اومد تا درست شد، حتما الان با خودتون میگین این دیگه کیه؟ وبلاگ درست کردن که کاری نداره، ولی باور کنید یه وقتهایی آسون ترین کارها خیلی مشکل میشن انقدر گه گریه تون رو در میارن(باورت نمیشه؟ وقتی گریه ات در اومد حالتو میپرسم، منو مسخره میکنی؟ چوب خدا صدا نداره ها، حواست رو جم کن) یعنی نه اینکه مشکل بشن مدام توشون گیر می افته، منظورم رو که متوجه شدین؟ خلاصه امروز اومدم تو اینترنت اول که هیچ صفحه ای رو باز نمیکرد دی سی کردم که مثلا درست بشه خوب که نشد هیچ افتضاح شد انقدر که دیگه یاهو مسنجر هم باز نمی شد ، خیرسرم لاگ آف کردم که شاید این یکی جواب بده که البته جواب هم داد و درست شد ولی بعد فهمیدم یه عزیزی یه برنامه گذاشته بود نصب بشه و با این کارمن زحمت 1 ساعتش پرپر شد (البته خداییش وقتی قیافه شو دیدم خیلی دلم براش سوخت) دوباره اومدم تو اینترنت فکر می کنین با چه سرعتی کانکت شده باشه خوبه؟ 28تا، باور کنید همین سرعتش بود، حالا خودتون تصور کنید اون لحظه قیافه ی من چه شکلی شده بود!!!؟؟؟
(اگه اون لحظه بین من و ماست یه برآوردهایی می کردن تشخیص شون این بود که ماست خیلی سرحالتر و شادابتر از منه).
خلاصه این که بلعخره شاخ قول شکست و این وبلاگ که کم کم داشتم احساس میکردم تلسم شده و احتیاج به یه رمال حرفه ای داره، درست شد.
تو رو خدا هوامو داشته باشین و مدام نظر بدین، ممکنه روزهای اول یه کمی آبکی باشه ولی خب شما به بی تجربگی من ببخشید و تحمل کنید.
آخه بابا جان فرنی هم که درست میکنن اولش خیلی شل و وله ولی حتما همتون آخرش رو دیدین (قابل توجه عزیزانی که فرنی دوست دارن اگه خواستین ترز تهیه اش رو هم بهتون میدم)
خلاصه دیگه اینجوریاس داشم، آبجی گلم شما رو به مولا هوامون رو داشته باشین پشت سرمون حرف نزنین (باحال حرف زدم، نه!!!)
قربون همتون، وبلاگ خوبی رو براتون آرزو می کنم
سعی می کنم زیاد کسل کنندش نکنم (وبلاگ رو میگم)
به بازار سیاه رفتم برای خریدن عشق , ولی در ابتدای ورودم روی کاغذ خواندم : در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند , به قیمت نابودی پاک بازان......
آه...
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:33 صبح)
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخه ام چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عشق
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:31 صبح)
مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم
چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفاکردن
مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
....
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:30 صبح)
از پشت پنجره بسته غرور به هر چه زیبا بود رنگ مرگ پاشیدم از حقیقت تلخ ترسیدم از دل پاک و یکرنگ ترسیدم از حماقت چشمان مست به دیدگان پر هراس لرزیدم قلبم از ندامت خاطره ای میاید که ذهن ها از آن خالیست از پشت پنجره بسته غرور به باور دیده های خویش خندیدم به موسیقی طپش های قلب گرم به قطره های باران مهر خندیدم به آب شدن شمع قلب خویش چه مغرورانه بالیدم
...
نویسنده: nazi noori(یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:28 صبح)
به چشمی خیره شد شاید بیابد
نهانگاه امید و آرزو را
دریغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را....
قبل از آغاز هر پیکاری:
در هر جنگی هنگامی که هنوز پیکار آغاز نشده و خونی به زمین نریخته ، سپاهیان دو طرف متخاصم ابتدا متاثر می شوند، اما وقتی که اولین قطرات سرخ رنگ خوب به زمین ریخت ناگهان فضا را بوی خون فرا میگیرد و معمولاً بوی خون در شامه جنگجویان اثری وحشتناک دارد، چون آنها را شدیداً بر می انگیزد و طولی نمی کشد که منطق کشتن برای کشته نشدن در سرتاسر میدان کارزار حکمفرما میگردد و سربازانی را که تا دقایقی پیش متاثر به نظر می رسیدند مبدن به حیواناتی سبع و درنده می و خونخوار می سازد.
زیرا در این موقع از جنگ فقط یک منطق حکومت می کند و آن هم
کشتن برای کشته نشدن است.
قبل از آغاز هر پیکاری:
در هر جنگی هنگامی که هنوز پیکار آغاز نشده و خونی به زمین نریخته ، سپاهیان دو طرف متخاصم ابتدا متاثر می شوند، اما وقتی که اولین قطرات سرخ رنگ خوب به زمین ریخت ناگهان فضا را بوی خون فرا میگیرد و معمولاً بوی خون در شامه جنگجویان اثری وحشتناک دارد، چون آنها را شدیداً بر می انگیزد و طولی نمی کشد که منطق کشتن برای کشته نشدن در سرتاسر میدان کارزار حکمفرما میگردد و سربازانی را که تا دقایقی پیش متاثر به نظر می رسیدند مبدن به حیواناتی سبع و درنده می و خونخوار می سازد.
زیرا در این موقع از جنگ فقط یک منطق حکومت می کند و آن هم
کشتن برای کشته نشدن است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ